نوشته شده توسط : نیلو

بوووووووووووووووووووووق

!
- مستقيم ؟


- کجا حاج خانوم ؟


- مستقيم ميدون ولی عصر !


- بيا بالا ...

يه خانوم چادری با پسرش سوار ميشن ...


ميشينن عقب ... يه
خانوم هم ميشينه پهلوشون ... دوتا آقا هم رو صندلی جلو ...

- مامان من بستنی ميخوام ...


- پسرم من که ۱ ساعت پيش برات بستنی خريدم ....


- نه خيرم ! من بسسستنی میخوام !!!


- عزيزم بهونه نگير الان ميريم خونه ....


- مامان اگه برام
بستنی نخری رفتيم خونه به بابا ميگم ديشب چی کار کردی !


- پسرم بزار پياده شديم برات بستنی ميخرم ...


- نه من الان بستنی ميخوام !!!


- آخه الان که نميشه يه کمی صبر کن ...


- من الان الان ميخوام ! ااااار اااااااار !


- حالا که اينجور شد اصلا نميخرم ....


- باشه منم به بابا ميگم ديشب جلوی مهمونا گوزيدی !

يه دفه همه با هم بر ميگردن و اين زن بدبختو نگاه ميکنن و ميخندن ...

 
زن بيچاره هم از شدت خجالت شيش تا رنگ عوض ميکنه و به راننده ميگه نگه

دارين ...
ماشين هنوز واينستاده بود که خانوم دست بچشو ميگيره و ميخواد از ماشين پياده

شه که


يه موتوری مياد ميزنه در عقب ماشينو ميکنه ....

راننده هم شاکی پياده ميشه وسط خيابون داد ميزنه :

- آخه خواهر من ! منم ميگوزم ! شمام ميگوزی ! همه ميگوزن ! اين دليل نميشه که

شما برينی به ماشين من ....





:: بازدید از این مطلب : 488
|
امتیاز مطلب : 212
|
تعداد امتیازدهندگان : 52
|
مجموع امتیاز : 52
تاریخ انتشار : 13 تير 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: