نوشته شده توسط : نیلو

نامه نوجوان آمریکایی به پدرش.  دوست دختر حامله پسر خوشگل

پدر در حال رد شدن از کنار اتاق خواب پسرش بود، با تعجب دید که تخت خواب کاملاً مرتب و همه چیز جمع و جور شده. یک پاکت هم به روی بالش گذاشته شده و روش نوشته بود پدر. با بدترین پیش داوری های ذهنی پاکت رو باز کرد و با دستان لرزان نامه رو خوند.
:
پدر عزیزم،
با اندوه و افسوس فراوان برایت می نویسم. من مجبور بودم با دوست دختر جدیدم فرار کنم، چون می خواستم جلوی یک رویارویی با مادر و تو رو بگیرم. من احساسات واقعی رو با Stacy پیدا کردم، او واقعاً معرکه است، اما می دونستم که تو اون رو نخواهی پذیرفت، به خاطر تیزبینی هاش، خالکوبی هاش ، لباسهای تنگ موتور سواریش و به خاطر اینکه سنش از من خیلی بیشتره. اما فقط احساسات نیست، پدر. اون حامله است. Stacy به من گفت ما می تونیم شاد و خوشبخت بشیم. اون یک تریلی توی جنگل داره و کُلی هیزم برای تمام زمستون. ما یک
رویای مشترک داریم برای داشتن تعداد زیادی بچه.
چشمان منو به روی حقیقت باز کرد که ماری...وانا واقعا به کسی صدمه نمی زنه. ما اون رو برای خودمون می کاریم، و برای تجارت با کمک آدمای دیگه ای که توی مزرعه هستن، برای تمام کوکا..نها و اک..تازیهایی که می خوایم. در ضمن، دعا می کنیم که علم بتونه درمانی برای ایدز پیدا کنه و اون بهتر بشه. . اون لیاقتش رو داره. نگران نباش پدر، من 15 سالمه، و می دونم چطور از خودم مراقبت کنم. یک روز، مطمئنم که برای دیدارتون بر می گردیم، اونوقت تو می تونی نوه های زیادت رو ببینی. Stacy
با عشق،
پسرت،
John
پاورقی : پدر، هیچ کدوم از جریانات بالا واقعی نیست، من بالا هستم تو خونه تامی فقط می خواستم بهت یادآوری کنم که در دنیا چیزهای بدتری هم هست نسبت به کارنامه مدرسه که روی میزمه. دوستت دارم! هروقت برای اومدن به خونه امن بود، بهم زنگ بزن!



:: بازدید از این مطلب : 246
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : 8 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نیلو

0



:: بازدید از این مطلب : 277
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : 8 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نیلو

- کساني که به طرف عقربه هاي ساعت امضاء می‌كنند انسان‌های منطقی هستند.

2 -
كسانی كه بر عكس عقربه‌های ساعت امضاء میكنند دير منطق را قبول می‌كنند و بيشتر غير منطقی هستند.

3 -
كسانی كه از خطوط عمودی استفاده میكنند لجاجت و پافشاری در امور دارند.

4 -
كسانی كه از خطوط افقی استفاده میكنند انسان‌های منظّم هستند.

5 -
كسانی كه با فشار امضاء می‌كنند در كودكی سختی كشيده‌اند.

6 -
كسانی كه پيچيده امضاء می‌كنند شكّاك هستند.

7 -
كسانی كه در امضای خود اسم و فاميل می‌نويسند خودشان را در فاميل برتر می دانند.

8 -
كسانی كه در امضای خود فاميل می‌نويسند دارای منزلت هستند.

9 -
كسانی كه اسمشان را می‌نويسند و روی اسمشان خط می‌زنند شخصيت خود را نشناخته‌اند.

10 -
كسانی كه به حالت دايره و بيضی امضاء می‌كنند، كسانی هستند كه میخواهند به قله برسند

اما مهم ترین گروه :

 

11- کسانی که الان دارن روی برگه امضا میکنند خیلی خنگ هستند که یادشون نیست امضا شون چه شکلیه



:: بازدید از این مطلب : 239
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : 7 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نیلو

Imageخیانت



:: بازدید از این مطلب : 222
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : 11 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نیلو

to ro khoda nazar bedin dige HANGIIIIIDAM chi bezaram



:: بازدید از این مطلب : 283
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : 5 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نیلو

NAZAR BEDIIINA DIGE HANGIDAM RAJE BE CHI BEZARAM



:: بازدید از این مطلب : 246
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : 5 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نیلو

قانون عشق: یك پسر با یك نگاه از یك دختر خوشش میاد .... و عشق از طرف اون شروع میشه .... تا جایی كه زندگیش رو پای عشقش میذاره ... اما دختر باور نمیكنه .... چون یك چیزهایی دیده و شندیده .... تا دختر میاد پسر رو باور كنه ، پسر دلسرد و خسته میشه ... میره با یكی دیگه .... بعد كه دختر تازه تونسته پسر رو باور كنه میره طرفش .... اما ....پسر رو با یكی دیگه میبینه .... اینجاست كه میگه: حدسم درست بود



:: بازدید از این مطلب : 345
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 5 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نیلو
عشق چیست؟

3saneye negah

3daghighe khande

3saat safa

3rooz asheghi

3hafth vafadari

3mah bigharari

3sal entezar

30sal pashimani

loooooove

10met garm

9karetam

8shishetam

7tiretam

6sheye areghetam

5ncharetam

4keretam

3payatam

2set daram

1donya


:: بازدید از این مطلب : 285
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 5 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نیلو

يارو لنگ بوده با کشتي ميره سفر...وقتي برميگرده رفيقش ميگه خب سفر خوش گذشت؟؟ ميگه نه بابا همش استرس داشتم هي مي گفتن لنگرو بندازين تو آب

 آيا ميدانستيد که بزبزه قندي اولين بز ديابتي تاريخ است !

چند نفر اکيپي ميرن کوه نوردي شب خواب بودن ديدن يکي داد مي زنه جرج جرج... ميگن: ما اينجا جرج نداريم که! خلاصه مي خوابن صبح پا مي شن ميبينن ترکه رو گرگ خورده

 

یه روز یه مجلس عزا داری بوده بین ترک ها و لر هاشیخ می گه : برقها رو خاموش کنید می خوام ببرمتون کربلاوقتی برقها می یاد می بینن لر ها چمدون به دستنمی پرسن پس ترکها کجان؟ می گن اونا تو ترمینال منتظرن 

 

 ترکه رو برق می گیره مامانش می گه ننه جون ولش نکن همین بود که باباتو کشت

 

رشتی نصفه شب بلند میشه آب می خوره میگه: سلام بر حسین یه نفر از زیر تخت میگه : سلام عباس آقا

 

  ترکه میره دزدی چیزی گیرش نمیاد مشق های بچه ها رو خط خطی می کنه

 

به اخونده ميگن حاج اقا  جوان ها شراب ميخورن قمار ميکنن ترياک ميکشن دختر بازي ميکنن ... حکم چيه ؟ ميگه : گيشنيز

 



:: بازدید از این مطلب : 309
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : 5 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نیلو
                                                                      nazaratoOn baram kheyli kheyli moheme

 



:: موضوعات مرتبط: , ,
:: بازدید از این مطلب : 294
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 5 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نیلو

اگر کریستوفر کلمبوس ازدواج کرده بود٬ ممکن بود هیچگاه قاره امریکا را کشف نکند٬چون بجای برنامه ریزی و تمرکز در مورد یک چنین سفر ماجراجویانه ای٬ باید وقتش را به جواب دادن به همسرش٬ در مورد سوالات زير می گذراند:

 

 

 

 
 

- کجا داری میری؟

 
 

 

 

- با کی داری می ری؟

 

- واسه چی می ری؟

 

- چطوری می ری؟

 

- کشف؟

 

-برای کشف چی می ری؟

 

- چرا فقط تو می ری؟

 

.

 

.

 

- تا تو برگردی من چیکار کنم؟!

 

- می تونم منم باهات بیام؟!

 

-راستشو بگو توی کشتی زن هم دارین؟

 

- بده لیستو ببینم!

 

- حالا کِی برمی گردی؟

 

- واسم چی میاری؟

 

.

 

.

 

- تو عمداً این برنامه رو بدون من ریختی٬ اینطور نیست؟!

 

- جواب منو بده؟

 

- منظورت از این نقشه چیه؟

 

- نکنه می خوای با کسی در بری؟

 

- چطور ازت خبر داشته باشم؟

 

- چه می دونم تا اونجا چه غلطی می کنی؟

 

- راستی گفتی توی کشتی زن هم دارین؟!

 

.

 

.

 

- من اصلا نمی فهمم این کشف درباره چیه؟

 

- مگه غیر از تو آدم پیدا نمی شه؟

 

- تو همیشه اینجوری رفتار می کنی!

 

- خودتو واسه خود شیرینی می ندازی جلو؟!

 

-  من هنوز نمی فهمم٬ مگه چیز دیگه ایی هم برای کشف کردن مونده!

 

-چرا قلب شکسته ی منو کشف نمی کنی؟

 

.

 

.

 

- اصلا من می خوام باهات بیام!

 

- فقط باید یه ماه صبر کنی تا مامانم اینا از مسافرت بیان!

 

- واسه چی؟؟ خوب دوست دارم اونا هم باهامون بیان!

 

- آخه مامانم اینا تا حالا جایی رو کشف نکردن!

 

- خفه خون بگیر!!!! تو به عنوان داماد وظیفته!

 

.

 

.

 

- راستی گفتی تو کشتی زن هم دارین؟

 



 



:: بازدید از این مطلب : 195
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 5 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نیلو

این مطلب به یکی از دلایل زیر غیر مجاز شناسایی شده است.

مطلب عکس یا فیلم یا صدا مستهژن
توهین به مقدسات دینی و مذهبی هرگونه از ادیان الهی
توهین به مسئولین نظام و تشویق و اقدام بر علیه حکومت اسلامی
انتشار حریم خصوصی افراد بدون اجازه مثل عکس یا شماره تلفن دختران و پسران و یا غیره

در صورت تکرار انتشار اینگونه مطالب وبلاگ شما حذف خواهد شد.لطفا برای حفظ زیبایی وبلاگتان این پیام را حذف کنید.



:: بازدید از این مطلب : 1095
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : 5 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نیلو

زبان شیرین لری : چوی که ریدم سیت- چوس بید نهردی

choy ke reedom sit , chos bid naherdi

ترجمه : چایی که ریختم برات چش بود نخودری؟؟؟



:: بازدید از این مطلب : 314
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : 5 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نیلو

ادیسون در سنین پیری پس از كشف لامپ، یكی از ثروتمندان آمریكا به شمار میرفت و درآمد سرشارش را تمام و كمال در آزمایشگاه مجهزش كه ساختمان بزرگی بود هزینه می كرد... این آزمایشگاه، بزرگترین عشق پیرمرد بود. هر روز اختراعی جدید در آن شكل می گرفت تا آماده بهینه سازی و ورود به بازار شود.
در همین روزها بود كه نیمه های شب از اداره آتش نشانی به پسر ادیسون اطلاع دادند، آزمایشگاه پدرش در آتش می سوزد و حقیقتا كاری از دست كسی بر نمی آید و تمام تلاش ماموان فقط برای جلوگیری از گسترش آتش به سایر ساختمانها است! آنها تقاضا داشتند كه موضوع به نحو قابل قبولی به اطلاع پیرمرد رسانده شود...
پسر با خود اندیشید كه احتمالا پیرمرد با شنیدن این خبر سكته می كند و لذا از بیدار كردن او منصرف شد و خودش را به محل حادثه رساند و با کمال تعجب دید كه پیرمرد در مقابل ساختمان آزمایشگاه روی یك صندلی نشسته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره می كند!!! پسر تصمیم گرفت جلو نرود و پدر را آزار ندهد. او می اندیشید كه پدر در بدترین شرایط عمرش بسر می برد. ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را دید و با صدای بلند و سر شار از شادی گفت: پسر تو اینجایی؟ می بینی چقدر زیباست؟!! رنگ آمیزی شعله ها را می بینی؟!! حیرت آور است!!!
من فكر می كنم كه آن شعله های بنفش به علت سوختن گوگرد در كنار فسفر به وجود آمده است! وای! خدای من، خیلی زیباست! كاش مادرت هم اینجا بود و این منظره زیبا را می دید. كمتر كسی در طول عمرش امكان دیدن چنین منظره زیبایی را خواهد داشت! نظر تو چیست پسرم؟!! پسر حیران و گیج جواب داد: پدر تمام زندگیت در آتش می سوزد و تو از زیبایی رنگ شعله ها صحبت می كنی؟!!!!!! چطور میتوانی؟! من تمام بدنم می لرزد و تو خونسرد نشسته ای؟!
پدر گفت: پسرم از دست من و تو كه كاری بر نمی آید. مامورین هم كه تمام تلاششان را می كنند. در این لحظه بهترین كار لذت بردن از منظره ایست كه دیگر تكرار نخواهد شد...! در مورد آزمایشگاه و باز سازی یا نو سازی آن فردا فكر می كنیم! الآن موقع این كار نیست! به شعله های زیبا نگاه كن كه دیگر چنین امكانی را نخواهی داشت!!توماس آلوا ادیسون سال بعد مجددا در آزمایشگاه جدیدش مشغول كار بود و همان سال یكی از بزرگترین اختراع بشریت یعنی ضبط صدا را تقدیم جهانیان
نمود. آری او گرامافون را درست یك سال پس از آن واقعه اختراع کرد



:: بازدید از این مطلب : 225
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 5 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نیلو
vaghti delam tange miram poshte abra zar mizanam.pas yadet bashe har vgaht baroono didi bedoon delam vasat tang shode



ye rooz ye fereshte be man goft 100 milion pool mikhai ya ye dooste khoob?man poolo khastam chon toro daram




kasi ro baraye doosti entekhab kon ke ghalbe bozorgi dashte bashe ta baraye vared shodan be ghalbesh majboor nashi khodeto koochik koni



ha ha ha man sms nabidam man sedaye vojdane mobilet bidam vakhastam mano az jibet dar vayari ye kam hava vakhoram



esmeto gozashtam gol tarsidam pagmorde shi,gozashtam khorshid tarsidam goroob koni,gozashtam joonam ke agar khodaye nakarde rafti manam beram


salam man nafse khabise keywoon bidam. sms vade.smse zoor vadeh!


roo to ye hesabe dige mikardam narahat nasho vali taze fahmidam mardom rast migan to adame dorooe hasti ye root mah ye root gol yeki az yeki ghashang tar




mobileto bardar


bezar roo lopet


too rahe dare miad ye...


m....


mu....

muc....

muchba ye boos hatman hafteye khoobi khahi dasht




eshgh sedaye piano nist. eshgh sedaye gitar ham nist.eshgh sedaye ghanari ham nist.eshgh sedaye bolbol ham nist.eshgh sedaye fanarhaye takhte khabe



heife to ke tu in mamlekat mundio hich kasi ghadreto nemidoone. age beri hend unja miparastanet



salam aziz,khoshgel,mehrabun,jigar,nanaz,namaki, noon khoshki,plastik kohne,samavar shekaste , kharidarim



miduni faseley beine angoshtat vase chie?baraye ine ke 1 nafar dige ba angoshtash onaro por kone. donbale kasi bash ke betune onaro barat por kone



age khoda be to bege bashe.... daghighan hamun chiziro behet mide ke mikhai.age bege na.... ye chize behtar behet mide.age bege sabr kon dar tadaroke behtarin chiz baraye tost



to ye adame mehrabun,bakelas,baperestig,moratab,fahmide,basho ur,jazzab,khoshtip,khoshgel,khoshzabun,khoshghiafe, bamaram,bafarhang,mese man dide budi?!!!!!!!!



tanha dalile shab bidariam to hasti toe ke shabha suratam ra navazesh mikoni .... ba to hastam ey pashe



A B C D E F G H I J K L M N O P Q R S T ..... V W X Y Z .......... age gofti (u) kojast? un hamishe tu ghalbe mane


:: بازدید از این مطلب : 380
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : 5 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نیلو
asheeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeghetam pouyan

 



:: موضوعات مرتبط: , ,
:: بازدید از این مطلب : 283
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : 5 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نیلو

پسرها و ديدگاهشون از زندگي اجتماعي در سنين مختلف
سن 14 سالگي : تازه توي اين سن، هر رو از بر تشخيص ميدن . اول بدبختي
سن 15 سالگي : ياد مي گيرن که توي خيابون به مردم نگاه کنن ... از قيافه خودشون بدشون مي ياد
سن 16 سالگي : توي اين سن اصولا راه نميرن، تکنو مي زنن ... حرف هم نمي زنن ، داد مي زنن ... با راکت تنيس هم گيتار مي زنن
سن 17 سالگي : يه کمي مثلا آدم ميشن ... فقط شعرهاشون و بلند بلند مي خونن ... يادش به خير اون روزها که تکنو نبود راک ن رول مي خوندن
سن 18 سالگي : هر کي رو مي بينن تا پس فردا عاشقش ميشن ... آخ آخ ...آهنگ هاي داريوش مثل چسب دو قلو بهشون مي چسبه
سن 19 سالگي : دوست دارن ده تا رو در آن واحد داشته باشن ... تيز ميشن ... ابي گوش ميدن
سن 20 سالگي : از همه شون رو دست مي خورن ...ستار گوش ميدن که نفهمن چي شده
سن 21 سالگي : زندگي رو چيزي غير از
این بچه بازيها مي بينن ... مثلا عاقل مي شن
سن 22 سالگي : نه مي فهمن که زندگي همش عشقه ... دنبال يه آدم حسابي مي گردن
سن 23 سالگي : يکي رو پيدا ميکنن اما مرموز ميشن ... ديدشون عوض مي شه
سن 24 سالگي : نه... اون با يه نفر ديگه هم دوسته ...اصلا لياقت عشق منو نداشت
سن 25 سالگي : عشق سيخي چند؟ ... طرف بايد باباش پولدار باشه... حالا خوشگل هم باشه بد نيست
سن 26 سالگي : اين يکي ديگه همونيه که همهء عمر مي خواستم ... افتخار ميدين غلامتون باشم ؟
سن 27 سالگي : آخيش
سن 28 سالگي : کاش قلم پام مي شکست و خواستگاري تو نميومدم




دخترها و ديدگاهشون از زندگي اجتماعي در سنين مختلف


سن 14 سالگي : تا پارسال هر کي بهشون مي گفت چطوري؟ ميگفتن ... خوبم مرسي ... حالا ميگن مرسي خوبم
سن 15 سالگي : هر کي بهشون بگه سلام ... ميگن عليک سلام ... نقاشيشون بهتر ميشه » بتونه کاري و رنگ آميزي
سن 16 سالگي : يعني يه عاشق واقعيند ... فردا صبح هم ميخوان خودکشي کنن ... شوخي هم ندارن
سن 17 سالگي : نشستن و اشک مي ريزن ... بهشون بي وفايي شده ... کوران حوادث
سن 18 سالگي : ديگه اصلا عشق بي عشق ... توي خيابون جلوي پاشون رو هم نگاه نمي کنن
سن 19 سالگي : از بي توجهي يه نفر رنج مي برن ... فکر مي کنن اون يه آدم به تمام معناست
سن 20 سالگي : نه , نه ... اون منو نمي خواست آخرش منو يه کور و کچلي مي گيره ... مي دونم
سن 21 سالگي : فقط سن 27-28 سالگي قصد ازدواج دارن ، فقط
سن 22 سالگي : خوش تيپ باشه ، پولدار باشه ، تحصيلکرده باشه ، قد بلند باشه ، خوش لباس باشه ... آخ که چي نباشه
سن 23 سالگي : همهء خواستگارا رو رد مي کنن
سن 24 سالگي : زياد مهم نيست که چه ريختييه يا چقدر پول داره ، فقط شجاع باشه ، ما رو به اون چيزي که نرسيديم برسونه
سن 25 سالگي : اااااااه ، پس چرا ديگه هيچکي نمي ياد... هر کن ميخواد باشه ، باشه
سن 26 سالگي : يه نفر مي ياد ، همين خوبه ، بله
سن 27 سالگي : آخيش
سن 28 سالگي : کاش قلم پات مي شکست و خواستگاري من نميومدي



:: موضوعات مرتبط: , ,
:: بازدید از این مطلب : 273
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : 5 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نیلو
فرق درس خوندن دخترها و پسرها                

 

 

 دخترها: 

بعضي از اونا واقعاً مي خونند وقتي ميرن سر كتاب تا يكي دو ساعت ديگه كلشونو از كتاب بر نمي دارند . عادت دارند زير مطالب كتاب خط بكشند كه بعدا بخونند

 بعضي هاشون هم كه مثلا درس مي خونند كتاب جلوشونه چشمشون هم روي كتابه ولي حواسشون يه جاي ديگست ...

يه عده اي هم هستند كه به بهونه اينكه مشكل دارن زنگ ميزنند خونه دوستشونو دوستشون هم از خدا خواسته حدود يك ساعت و اندي به طوري كه اشك و دود تلفن در مياد براي هم قصه بي بي چساره تعريف مي كنند.


  و اما پسر ها:

يا درس نمي خونند يا وقتي مي خواند بخونند بايد حسش بياد. وقتي حسش مياد كه شب امتحانه ...

 يه كم كه درس  خوندند يه موردي پيش مياد و بهش خيره مي شوند

و به يه چيزي فكر مي كنند بعد انگار كه درس خوندند بلند ميشند ميرن استراحت مي كنند بعد از يك ساعت استراحت دوباره ميرند ميشينند فكر مي كنند . وقتي فكرشون تموم شد كتاب را ورق ميزنند يه كم براندازش ميكنند وزنش مي كنند استخاره مي كنند براي خودشون تقسيمش مي كنند ميگند تا ساعت فلان اينقدر مي خونم تا ساعت فلان اينقدر بعد ميرن استراحت كنند . حين استراحت حسشون  تموم ميشه

حال ندارند برند  بخونند ولي چون مي دونند فردا امتحان دارند پا ميشند ميرند سر كتابشون.

همينجور كه مي خونند هيچي حاليشون نيست چون جاي ديگه فكر مي كنند(لازم به ذكر است كه هيچ وقت در هيچ موقعيتي فكر نمي كنند فقط موقع درس خوندن فكرشون مياد) بعد از نيم ساعت دوباره ميرن استراحت، بعد سه ربع استراحت مي بينند خيلي دير شده .دوباره ميرنند درس بخونند اين بار مي خونند يه چيزايي هم ياد ميگيرند ولي چيزايي كه ياد نمي گيرند را ميذارند كه فردا از دوستاش بپرسند يه كم به معلمشون فحش ميدند مي گند اينارو درس نداده . خلاصه آخرش نميرسند كتاب را تموم كنند فردا ميرند ميبينند كه دوستاشون يه چيزايي مي گند كه تا حالا به گوششون نخورده بعد اعصابشون خرد ميشه اونايي هم كه خونده بودند يادشون ميره به همين سادگي



:: بازدید از این مطلب : 306
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : 5 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نیلو
ss2ee.coo.ir
ss2ee.coo.ir

ss2ee.dom.ir



:: موضوعات مرتبط: , ,
:: بازدید از این مطلب : 333
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : 5 خرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : نیلو
ss2ee

taghdim be eshgham



:: موضوعات مرتبط: , ,
:: بازدید از این مطلب : 333
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : 5 خرداد 1389 | نظرات ()